راهیانه

ثبت آثار من

راهیانه

ثبت آثار من

رفته‌ها

رفته‌ها

 

 

رفته‌ها را باید

به‌ فراموشی‌ داد

و من‌ دیرزمانی‌ است‌

از گذشته‌ها بیزارم‌

از گذشته‌یِ‌ خود

از گذشته‌یِ‌ تو

و چه‌ زشت‌ است‌!

مشغول‌ شدن‌ به‌ دیروزها

دیروزهای‌ِ تلخِ‌ ملال‌ْانگیز

دیروزهای‌ِ خاطره‌هایِ‌ پست‌

دیروزهای‌ِ سردِ فراق‌ْآمیز

فردا از آنِ‌ ماست‌

و امروز نیز

امروز که‌ تو را از من‌ اعتمادی‌ نیست‌

آیا کسی‌ نگفت‌؟

که‌: «قضاوت‌ را عجولانه‌ نباید!

و آن‌ چه‌ را

نادوستان‌ گفته‌اند

امکان‌ِ نادرستی‌ شاید!»

من‌ در مقام‌ِ سلب‌ِ گناه‌ از خود

با حربه‌یِ‌ کلام‌

به‌ دفاع‌ نشستم‌

و چه‌ شیرین‌ است‌!

تبرئه‌شدن‌

از گناهی‌ ناکرده‌

و از اتّهامی‌ دروغ‌

و چه‌ خوش‌ است‌!

آزادی‌

بعد از اسارتی‌ کوتاه‌

و شبی‌ را با تو بودن‌

رویِ‌ سبزه‌هایِ‌ خیس‌

تا دیــــــرهنگام....

و جاودانه‌ خاطره‌ای‌ست‌

با تو گفتن‌

قصه‌یِ‌ زفاف‌ را

آمیخته‌ به‌ رؤیا

که‌ التهاب‌ ناشی‌ از آن‌

حرارتی‌ زاینده‌ داشت‌

تا برودت‌ِ هوا را مدفون‌ کند

و چه‌ گرم‌ بود!

آغوش‌هایِ‌ نوازشت‌

که‌ کدورتی‌ عظیم‌ را

تازه‌ فراموش‌ کرده‌ بود

و چه‌ سرد بود!

شبی‌ بعد از آن‌

که‌ به‌ تکرار آمدم‌

و تو چون‌ رفته‌ها

رفتـــــه‌بودی‌....

رفته‌ها را نباید

به‌ فراموشی‌ داد...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد