شعر انگلیسی
نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اسفند 1386 ساعت 8:49 شماره پست: 44
The word's love poetry
p.305
British poetry
Things lovelier
Humbert wolfe
(1885-1940)
Things lovelier
You cannot dream Things lovelier
Than the first love I had of her
Nor air is any by magic shaken
As her first breath in the first kiss taken
And who in dreaming understands
Her hands stretched like a blind man's hands?
open,trembling wise they were
You cannot dream things lovelier
عاشقانههای جهان
ص 305
شعر انگلستان
دلخواهترینها
هامبرت ولف
(1940-1885)
دلخواهترینها
نه! تو حتّی در رؤیا هم نمیتوانی ببینی
چیزی دلخواهتر از نخستین عشق
عشق من به او
نه! هیچ نسیمی نیست
با آن لرزش سحرآمیز
چونان نفس نفس زدن او
در نخستین بوسه
و چه کسی در رؤیا حتّی
میتواند حس کند
که او دستانش را گشود
مثل یک نابینا
لرزان، بگشای دستانت را
آنسان که نابینایان
نه! تو حتّی در رؤیا هم
نمیتوانی ببینی
دلخواهترینها را
گزاشتار: محمّد مستقیمی(راهی)
نوروزتان پیروز
نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم اسفند 1386 ساعت 6:22 شماره پست: 45
نوروز بر همه ی دوستان مبارک باد.
این شعر مربوط به سالی است که قرار بود تعطیلات عید به زمستان برود که نرفت:
نوروز
ریشه در آبهای اساطیری
روییدم
بر دامنهی «کوه خدا»
به ساحل «هامون»
در آن پگاه
که دختران سهگانهی موعود
تن به آب زدند
و «سوشیانت»
برگ انجیرش را
به شاخهی من آویخت
ریشه در آبهای اساطیری
روییدم
در پگاهی که ریواس رویید
از مزار پدر
و تخم گذاشت
پوپک انسان
در معبد «آناهیتا»
بر قلّهی «کوه خدا»
وقتی به چرا راندند
نخستین رمه را
با آواز نیلبک چوپان
در گوشهی چراگاه «سلمک»
ریشه در آبهای اساطیری
روییدم
در آن پگاه که خفت
ده ماهه زمستان
و پدر ایستاده بود
بر جنازهی اهریمن
در جبههی سال
تا بحل کند
تردامنان را
و به جزیه بگیرد
در سایهسار شنبههایم
عسلیدوزان را
و شکر هدیه کند
نوباوگان را
ریشه در آبهای اساطیری
روییدم
در آن الست که شامش را
کعبهی آتش افروخته بود
و آب پاشیدند به روی هم
«سوشیانت» و خواهران
گاهی که بشارت آورد سروش
آن پیامدار جام را
به انوشگی
تا برویند
ستونهای غلّه و بنشن
به شگون فراوانی
ریشه در آبهای اساطیری
روییدم
موزون
در نغمهای مناسب «عشّاق»
همساز نغمههای مخالف
«زیرافکند» گامهای «حجاز» و «عراق» و «ترک»
و انوشه ماندم
بر پیشانی سال
در هجوم سمومی سخت
سرسبز
زمستانشان باد!
ستونهای غلّه و بنشن، مرا
به شگون قحطی، شما را
و فروردگانتان باد!
روزهای سبزم را
اگر به زمستان برید
تبرداران!
(م-راهی)
شعر انگلیسی
نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد 1387 ساعت 23:47 شماره پست: 46
The word's love poetry
p.304
British poetry
When you are old
William butler yeats
(1885-1939)
When you are old
When you are old and gray and full of sleep.
And nodding by the fire, take down this book,
And slowly read, and dream of the soft look
Your eyes had once and of their shadows deep;
How many loved your moments of glad grace
And loved your beauty with love false or true;
But one man loved the pilgrim soul in you,
And loved the sorrows of your changing face.
And bending down beside the glowing bars
Murmur a little sadly, how love fled
Anol paced upon the mountains overhead.
And hid his face amid a crowd of stars.
عاشقانههای جهان
ص 304
شعر انگلستان
روزهای پیری
ویلیام بوتلر ییتز
(1939-1865)
روزهای پیری
آنگاه که پیر، سپیدموی و خوابآلودهای
و در کنار آتش چرت میزنی
این کتاب را بردار و بخوان به آرامی
و به رؤیایی شیرین درشو!
چشمانت، ناگهان
از سایههای رؤیا سنگین میشوند
چه دوستداشتنی
لحظههای شاد کامرانیت!
و چه دلانگیز
زیباییت!
با عشقی راستین یا دروغین
مردی بود که میپرستید
روح مسافریت را
و دوست میداشت
اندوه گونهگون چهرهات را
خمیده میایستاد
بر پیشخوان درخشان پیالهفروشیها
غرغرکنان
و اندکی اندوهگین
که چگونه عشق گریخت
آنک!
گام برمیدارد
بر فراز کوههای بالادست
و پنهان میکند چهرهاش را
در انبوه ستارگان
گزاشتار: محمّد مستقیمی(راهی)
عفت کلام
نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت 1387 ساعت 2:53 شماره پست: 47
آنقدر کلاغها به خشکسا لی ریدند
که ناودانها گرفت
خوابیده بودیم
که آسمان غافل گیر مان کرد
حالا سقف آنقدر چکه کند
که جانش بالا بیاید
هنوز آنقدر عفّت کلام داریم
که نگوییم
م - راهی
موریانه ها
نوشته شده در یکشنبه دوم تیر 1387 ساعت 11:27 شماره پست: 48
موشهای خانگی
در فاضلابها
آنقدر فربه شدهاند
که از در تو نیایند
نگران نباش
کتابها را موریانهها خواندهاند
(م-راهی)
مصاحبه با روزنامه اصفهان زیبا
نوشته شده در شنبه پانزدهم تیر 1387 ساعت 13:16 شماره پست: 49
بررسى فضاى ادبى اصفهان و رسالت اهل قلم در گفتوگو با نویسندگان و شاعران
ادبیات اصفهان در جستجوى آیندهاى روشن
گروه فرهنگ و هنرـ زهره طلوعى:از دیرباز تاکنون از قداست معنوى بسیارى از رفتارها سخن گفتهاند اما کمتر شنیدهایم که از قداست اشیا سخن بگویند و قلم، تنها شیئى است که به کرات از قداست آن سخن گفتهاند و ذات اقدس الهى با نام آن سوگند یاد کرده است و این خود، جایگاهى رفیع براى قلم و قداست آن بنا مىنهد، گویى قلم شیئى است که از آسمان نازل و در دست آدمى به ودیعه نهاده شده است. ودیعهاى گرانبها که بىشک در روز حساب بازخواستى عظیم را مىطلبد و به همین واسطه است که اهالى قلم جایگاهى حساس و خطیر دارند.
________________________________________
هفته نامه اصفهان زیبا
بررسى فضاى ادبى اصفهان و رسالت اهل قلم در گفتوگو با نویسندگان و شاعران
ادبیات اصفهان در جستجوى آیندهاى روشن
گروه فرهنگ و هنرـ زهره طلوعى:از دیرباز تاکنون از قداست معنوى بسیارى از رفتارها سخن گفتهاند اما کمتر شنیدهایم که از قداست اشیا سخن بگویند و قلم، تنها شیئى است که به کرات از قداست آن سخن گفتهاند و ذات اقدس الهى با نام آن سوگند یاد کرده است و این خود، جایگاهى رفیع براى قلم و قداست آن بنا مىنهد، گویى قلم شیئى است که از آسمان نازل و در دست آدمى به ودیعه نهاده شده است. ودیعهاى گرانبها که بىشک در روز حساب بازخواستى عظیم را مىطلبد و به همین واسطه است که اهالى قلم جایگاهى حساس و خطیر دارند.
پس با این توصیفات، عجیب نیست که روزى به نام روز قلم در تقویم ایرانزمین ثبت شود به همین واسطه بهانهاى یافتیم تا نظر تعدادى از صاحبنظران و اصحاب قلم استان را در رابطه با فضاى فرهنگى استان و رسالت اهل قلم جویا شویم. مطلبى که مىخوانید حاصل این گفت و گوست.
استاد محمد مستقیمى متخلص به »راهى« از استا دان پـیـشـکسوت و از مدرسان شعر استان اصفهان در گفتوگو با خبرنگار اصفهان زیبا رسالت اهل قلم را چنین بیان کرد: یکى از بزرگترین ایرادهاى اهل قلم که از قـدیم هم در ادبـیـات ما وجود داشته است، القاى اندیشههاى از پیش تعیین شده به مخاطب است و این در حالى است که ما در هنر، القاى اندیشه نداریم، یعنى اندیشه اى را به دیگران منتقل نمىکنیم و رسالت هنر در همین نکته است که اندیشیدن را آموزش دهد و لازم است که اهل قلم به این نکته توجه داشته باشند تا بتوانند رسالتشان را به درستى انجام دهند.
رسالت اهل قلم نیز در همین نکته است که به جاى القاى اندیشهها اندیشیدن را به مخاطبشان آموزش دهند و البته عدم پرداختن به این موضوع ایرادى است که به ادبیات گذشته ما وارد است و تاکنون همچنان ادامه دارد.
»مـسـتـقـیـمـى« فضاى ادبیات اصفهان را فضایى کـلاسـیـک زده خـوانـد و افـزود: مـتاسفانه این جو مزاحمتهاى بسیارى براى اهالى ادبیات ایجاد کرده است، ولى مدتى قبل به یکى دو دفتر شعر برخورد کردهام که براى آن مقدمهاى نیز نوشتهام و با دیدن این دو دفتر متوجه شدم که بستر و زمینهى ادبیات اصفهان همچنان در حال رشد است، دیدن آثار این جوانان باعث شد یاسى که سالها مرا مىآزرد به امید بدل شود و مـطـمئن هستم که خارج از فضاى کلاسیک زدهى اصفهان، ادبیات استان به صورت زیرزمینى به فعالیتش ادامه خواهد داد به همین واسطه باید گفـت مـن آینـده ادبیات اصفهان را تابناک مىبینیم هر چند در حال حاضر و در ظاهر امر مشخص نیست.
وى در ادامه افزود: در محافل ادبى رسـمــى اصفهـان نـه تنهـا رشـدى مشاهده نمىشود، بلکه این محافل به عنوان ترمز بزرگى براى ذوق و قـریـحهى جوانان عمل مىکنند و مـتاسفانه محافلى هم که مىتواند براى جوانان جنبهى تشویقى داشته باشد در رکودى عجیب قرار دارد و در حال حاضر ذهنیتهاى فسیل شده موجود جوانان را آزاد میدهد و مانع رشد آنها مىشود، در نتیجه جوانان مجبور شدند به خودشان پناه ببرند و مـحـافـل کوچکى ایجاد کنند، وبا همهى محروم شدن، از تشویقها و مـطـرح شدن در مجامع عمومى و رسـانهها به خلق آثارشان مشغول شوند که البته اگر این عوامل هم به کـمـک آنان مىآمد شرایط بهترى ایـجـاد مـىکـرد . ولـى مـتـاسـفـانـه تعصبهاى بیجاى شعر کلاسیک و ذهـنـیـت پیشکسـوتـان ایـن رشتـه اجازهى این کار را نمىدهد و مانع از آن مىشود که ادبیات ما آنگونه که باید رشد کند، به شکلى که اگر بخواهیم قیاس کنیم مىبینیم ادبیات استان بوشهر و خوزستان که چنین سایهى سنگین کلاسیکى بر آن سایه نیانداختهاست بسیار پیشرفتهتر از ادبیات اصفهان عمل مىکند. هرچند با آثارى که اخیراً مشاهده کردهام متوجه شدهام این شرایط در حال تغییر است.
این استاد پیشکسوت، راهکار حل معضل موجود را چنین بیان کرد: باید مسوولان امر در رسانههاى گوناگون و مسوولان اداره فرهنگ و ارشاد استان به جوانان بیشتر میدان بدهند ضمن آن که باید از فضاى بستهى ادبیات گذشته و انحصارطلبى آن که ساخته دست پیشکسوتان این رشته است جدا شویم تا جوانان میدان بیشترى پیدا کنند در این صورت معضل موجود حل خواهد شد.
ادبیات کنونى کشور نیازمند بازبینى است
»مـجـیـد قـیصرى«، نویسندهى رمان »باغ تلو«، مجموعه داستانهاى »سه دختر گلفروش« و »گوساله سرگردان« و یکى از مدرسان داستاننویسى استان در گفتوگو با اصفهان زیبا گفت: رسالت اهل قلم، نوشتن است، یک نویسنده باید تنوع سلیقه مخاطب را در آثارش اعمال کند. اما در جامعه کودک، نوجوان و بزرگسال داریم و یک نویسنده باید بتواند همهى طیفهاى جامعه را پوشش دهد.
وى با اشاره به ادبیات کل کشور گفـت: شـرایط ادبیات کشور را امیـدوارکننـده نمـىبینم؛ اگر بر اساس آمار و ارقام چاپ و نشر قـضـاوت کنیـم مـىبینیـم رونـد موجود شرایط بدى را بر ادبیات جامعه حاکم کرده است، شرایطى که در طول تاریخ ادبیات ایرانزمین بىسابقه بوده است و باید گفت: ادبیات ما در دوران گذر سختى به سر مىبرد که امیدوارم به سلامتى عبور کند.
قیصرى شرایط سیاسى اقتصادى موجود جامعه را یکى از دلایل پایین آمدن آمار چاپ کتاب دانست و افزود: تعداد رمانها و داستانهاى چاپ شده در سال 86 بـه نسبـت سالهاى قبل بسیار کـاهـش داشتـه اسـت و نسبت آثارى که براى کسب مجوز اقدام کرده و موفق نشدهاند نیز افزایش یـافتـه است در صورتى که اگر وزارت ارشاد در زمینهى چاپ و نشر سعه صدر نشان دهد و شرایط اقتصادى مردم نیز بهبود یابد این مشکل مرتفع خواهد شد.
رسـالـت اهل قلم عدم خروج از حوزهى شرع است
»عباس شاهزیدى« متخلص به خروش و شاعر کتاب »در حوالى اشراق« در گفتوگو با خبرنگار اصفهان زیبا کلمهى رسالت را یک واژهى قرآنى دانست و گفت: خداوند مىفرماید: »ما به پیامبر علم شعر را نیاموختیم چون شعر شایسته او نبود« یعنى پیامبرى که از علم وحى برخوردار است اصلاً نیازى به علم شعر ندارد، به عبارتى خداوند شعر را در ردیف یکى از علوم آسمانى قرار داده است، و در آیهاى دیگر مىفرماید: »آنانى که از شعرا پـیـروى مـىکنند گمراهانند.« نکتهى ظریف این آیه آن است که خداوند نمىفرماید شاعران گمراهند بلکه مىفرماید آنانى که از شاعران پیروى مىکنند گمراهانند یعنى شعر مانند شرع نیست که جنبهى علمى داشته باشد و تنها شعرى از جنبهى علـمــى بـرخـوردار اسـت کـه مصداق »ان الذین آمنو« باشد و ایـن خـود امتیـازى اسـت کـه خـداونـد براى شاعران خوب قائل است، همانطور که عطار نیشابورى نیز مىگوید:
شعر و عرش و شرع از هم خواستند
هر دو عالم زین سه حرف آراستند
نـتـیـجـهاى کـه از این بیت حاصل مىشود آن است که شعرى که شرعى باشد عـرشـى هم هست، پس با این توضیحات رسالت شاعران و اهل قلم آشکار مىشود که باید در جایى قلم بزنند که از حوزهى شرع خارج نشوند و این رسالت کلى اهل قلم و شاعران است؛ همانطور که مقام معظم رهبرى در دیدار با شاعران به این نکته اشاره کرده بودند که: »ما در ابتدا باید سعى کنیم یک پالایش درونى داشته باشیم و این پالایش درونى هرگز نباید متوقف شود« و یک مثال زیبا از مولانا نقل کرده بودند که، مولوى مىگوید: »آبى که خلایق از آن بهره مىبرند، به وجود پاکیزگى عطا مىکند لیکن خود این آب نیز به پاکیزه شدن نیاز دارد و نیروى پاکیزهکننده آن آب، همان قوهى فرونهاده در خلقت الهى است که او را بالا مىکشد و به ابر و باران و آب طاهر مبدل میسازد و دوباره فرو مىفرستد آب همان آب قبلى است منتهى به برکت عروج، علو و استحاله، یک گردونهى تصویه و تزکیه را طى کرده است و تطهیر شده است.«
مولوى مىگوید: »هر اهل معرفتى اگر این استحاله و عروج گاهگاهى را نداشته باشد هرچند که خود وسیلهى زیبایى، طهارت و آراستگى دیگران مىشود، خودش به تدریج این سرمایه را از دست مىدهد به همین واسطه است که شاعران ما باید به سراغ این پالایش روحى و روانى بروند.
بعضى از شاعران ما نمىدانند میراثدار کدامین فرهنگ هستند
خروش ضمن بیان آن که در حال حاضر ادبیات جامعهى ما دچار بسیارى از آفتها شده است افزود: از جمله آفتهاى ادبیات ما مىتوان به عدم شناخت و معرفت نسبت به شعر و فرهنگ اسلامى، دینى و فارسى اشاره کرد و به علاوه آن که شعر امروز دستخوش تحـریـفهـاى بسیـارى شـده اسـت و فلسفـههاى بدبینانهاى وارد آن شده و اشخاصى که دسترسى به چاپ کتاب دارند، متاسفانه کتابهایى چاپ مىکنند که هر نامى مىتوان بر آن نهاد جز شعر، و عجیبتر آن که افـرادى هم براى این کتابها مقدمه مىنویسند و نتیجهى این عمل آن است که افکار عمومى جامعه را در بحث شعر و شاعرى گمراه مىکنند. به قول یکى از استادان که مىگفت: امروزه هرکس واژهى فرزانه را با پروانه قافیه بگیرد نام شاعر را یدک مىکشد، در حالى که شعر مقولهاى است فراتر از این حرفها، البته باید جملهاى را از زندهیاد قیصر امینپور ذکر کنم که مىگفت: همهى آدمهاى خوب شاعرند، پس مىتوانیم بگوییم همـهى شـاعران آدمهاى خوبى هستند، البته همه شاعران، و باز هم تاکید مىکنم همه شاعران، پس اگر مىبینید که بعضى از شاعران آدمهاى بدى هستند بدانید که آنها یا شاعر نیستند یا آدم نیستند«.
وى در ادامه افزود: مشکل دیگر آن است که با کمال تاسف باید گفت شاعران ما به تاریخ شعر فارسى اشراف نـدارنـد و بعضى اصلاً نمىدانند میراثدار کدامین فرهنگ هستند، در مجموع شرایط فعلى ادبیات استان را شرایط مناسبى ارزیابى نمىکنم.
عباس شاهزیدى شناخت درونمایه، ساختار و مضمون شعر را توسط شاعران یکى از راهکارهاى بهبود شرایط ادبىشان خواند و گفت: شاعران ما باید با فرهنگ و درونمایهى دینى خصوصاً فرهنگ شیعه آشنا باشند به علاوهى آن که در هر شهرى باید مکانى به نام خانهى شهر وجود داشته باشد، مثل خانهى معلم، خانهى کارگر و...، که شاعران با حضور در این مکان به خودسازى مشغول شوند تا بتوانیم شاهد آیندهى خوبى براى ادبیات استان و کشور باشیم.
پیوست ها : پیوستی وجود ندارد
مشخصات روزنامه نگار و ثبت مقاله
s.yavary
کد خبر نگاری :
پست الکترونیکی :
تاریخ و زمان ارسال :1387/04/15 - 10:13:48
ALL RIGHTS RESERVED.
[ Print ]
هی هی
نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم تیر 1387 ساعت 22:23 شماره پست: 50
نریانها را
هی هی
پالان زدید
تا اخته شدند
مادیان ها
هی هی
قاطر زاییدند
هی هی طویلههای سترون !
(م-راهی)
شعر انگلیسی
نوشته شده در جمعه چهارم مرداد 1387 ساعت 1:4 شماره پست: 51
Garden of Love, The
by William Blake
I laid me down upon a bank,
Where Love lay sleeping;
I heard among the rushes dank
Weeping, weeping.
Then I went to the heath and the wild,
To the thistles and thorns of the waste;
And they told me how they were beguiled,
Driven out, and compelled to the chaste.
I went to the Garden of Love,
And saw what I never had seen;
A Chapel was built in the midst,
Where I used to play on the green.
And the gates of this Chapel were shut
And "Thou shalt not," writ over the door;
So I turned to the Garden of Love
That so many sweet flowers bore.
And I saw it was filled with graves,
And tombstones where flowers should be;
And priests in black gowns were walking their rounds,
And binding with briars my joys and desires.
باغ عشق
ویلیام بلیک
غمگنانه
بر ساحل دراز کشیدم
در خوابگاه عشق
از میان نیهای خیس
های های گریهای
به گوش میرسید
به میان خلنگزار وبیشه رفتم
وآن هرزگان به من گفتند
چگونه اغفال
رانده
و عفیف نامیده شدهاند
به باغ عشق رفتم
دیدم آنچه را که هرگز ندیده بودم
کلیسایی کوچک
در میانش روییده بود
آنجا که من عادت داشتم روی چمنها بازی کنم
با درهایی بسته
که بر روی آن نوشته شده بود «تونباید»
به باغ برگشتم
گلهای خوشبو پژمرده بودند
و دیدم که باغ پرشده بود
از گودالها
و سنگ قبرها
همان جایی که گلها نبودند
و کشیشها
با طیلسانهای سیاه
دور خودشان میچرخیدند
و به بند میکشیدند
با حصاری از روزیال
خوشیها و آرزوهای مرا
گزاشتار: محمّد مستقیمی(راهی)