تکرارِ تو
صحبت از یک سفرِ ممتد بود
لحظهای بعد از آن
حرف تکراری دوران
که سرآغازِ سفرهاست
به تکرار رسید
و تو با اشک «خداحافظِ» تکراری را
بارِ دیگر گفتی
و به من دادی دفترچهیِ «عصیانِ فروغ»
که مبر از یادم
مدّتی میگذرد
باز دوشینه غزلهایِ«فروغ»
نقشِ تکرار کشید
و تو در من تکرار شدی